حس تنهایی۱
امروز چه کردم.
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست..
چرا مجازی مارو ترک نمیکنه..... از مجازی و تحصیل مجازی بیزارم...
نویسنده :
سایه
17:15
چقدر دلم برای شماها تنگه...پس کجایید ؟......
نام و نشان
از نام و نشان من نپرس.. من در واژه ها حکایت شده ام...
تقدیر
مرگ تقدیر تعبیر تقصیر جالب است مگر نه ؟ حکایت میان من و توست دستانم را بگیر من محتاج شبم وقت خواب رسیده قطار شعر باید نگه داشته شود
می گذرد
می گذرد .. زمان را میگویم تو از آن خبر نداری ... میگذرد انچنان که تو از من گذشتی سرد و سخت و ...سریع میگذرد ثانیه های عمرمان را میگویم چونان قطار روی ریل و من آنچنان عاشقت هستم که میخواهم برای یک لحظه بیشتر با تو بودن بر روی ریل بروم و خود را زیر قطار فدا کنم... و یا شاید... بیایم ... برای نگه داشتن قطار... قهرمان بشوم... و نامه های عاشقانه مان را که در شب های سیاه با امید سپیدی با محبت هایی دزدکانه و عشق ها و لبخند هایی پنهانی برای هم نوشتیم و عشقمان را با نگاهی نو د...
نویسنده :
سایه
23:28
تعبیر
من به تعبیر نگاه تو چنان عاشق شدم که گمان میکنم هر تکانی که به پلک های خمارت افتد دارد او اذن میدهد به داخل شدنم... که بیایم بشوم همدم و همخانه تو بشوم چند شبی همچون همسایه تو بکشم دست به روی قلب صاف و پاک تو بگیرم در برم آن تپش نگاه تو...
نویسنده :
سایه
23:07